عاشقانه های یواشکی

ساخت وبلاگ
بابام زنگ زده با هیجااااااااااااان میگه ی خبر جدید،حدس بزن چیه؟(کلا این بازیه حدس بزن چیه تو خونوتده ما زیادی مرسومه،ک بدون هیچ اطلاعات اولیه ای انتظار داریم طرف مقابل حدس بزنه،20 سوالیه قشن(((: )خلاصه بعد از اینکه بنده چهار ساعت انواع و اقسام حدسا رو زدم و تو حدسام کل خاندان رو عروس و داماد کردم،بر عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 214 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 5:36

هیییییچوقت تو خونه تکونی کاری رو بدون نظارت مستقیم خودتون دست آقایون ندین/:

بهش گفتم برو اگه چیزی تو یخچال اضافه است و تاریخ مصرف گذشته است بنداز دور

رفته ی شیشه مربای بزرگ بالنگ رو انداخته سطل آشغال/:

حالا بگذریم ک اون چیزایی ک باید مینداخته دور رو ننداخته(:

بهش میگم خب چرا انداختیش دور؟

میگه خیلی بی رنگ و رو بود،گفتم حتما خرابه ک رنگ نداره!!!!(((((:

دلایلش منو کشته(((:


بانونوشت:تیتر=مینا کاظمی عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 208 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 5:36

اگه خدا قبول کنه،داریم خونه تکونی میکنیم همچنان((:و خداروشکر تا الان نکشتمش((:انگاری اومده شهربازی،هررررکاری میکنه جز همونی ک بهش میگم(:ب طور مثال ۴ ساعت پیش بهش گفتم لباس کثیفاشو جمع کنه ک بندازم تو ماشین،الان رفتم میبینم ی کوه لباس تا شده جمع کرده ،میگم اینا چیه؟فرمودن لباساییه ک عید میخوان با خود عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 216 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 5:36

همونجور ک رو نیمکت نشسته بودم،دیدمش ک از دور داره میاد،کت اسپرت مشکیش رو تنش کرده بود،با پیرهن سورمه ایه ک مامان براش خریده،کوله اشم رو دوشش بود،سرش پائین بود و گاهی میاورد بالا و ی نگاه ب رو به روش میکرد و دوباره میاوردش پائین،چن عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 231 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 4:53

دارم از درد جون میدم،میگه بذار آمار بگیرم ک آنکال جراحی امروز کیه ک بریم بیمارستانهمونجوری ک داره پرس و جو میکنه،با ی صدای خفیف ناله میکنم: آخاهی،آخاهیمیگه:چیه؟چی میخوای؟میگم:جون من ،اگه کارم ب جراحی کشید،اول خونه رو تمیز کن بعد ب عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 219 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 4:53

دارم ب مسخره ترین مهمونی عمرم تشریف میبرم،هووووووفآخاهی میگه اگه نمیخوای نرو و من هی توضیح میدم ک نمیشه نرم ولی هیچ ذوقی برای رفتن ندارمچند تا چیز یادم باشه1:تو انتخاب دوست بیشتر دقت کنم!!!2:ب آدم شناس بودن آخاهی ایمان بیارم و وقتی ی چیزی میگه انقد سرسری ازش نگذرم!!!3:با هرکسی در حد خودش رفتار کنم!!!!4:من مادر ترزا نیییییییییستم!!!!5:امیدوارم واسه بار 100 هزارم از ی سوراخ گزیده نشم و اینا رو فراموش نکنم(:بانونوشت:رفتیم دیدن دوستم و بچه اش،خوب بود خداروشکر ولی ی حس عجیبی ته دلمه ک میگه فاصله رو حفظ کن و مواظب باش دوباره گوشات دراز نشه! خداروشکر این سرماخوردگی یا حساسیت این چند روزه بهونه خوبی شده(: عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 204 تاريخ : چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت: 2:52

دیشب بنده ی عدد دیو دو سر بودم ک با اولین و کوچیکترین بهونه ای  ک آخاهی دستم داد ی طوفانی درست کردم ک بیا و ببین|:وقتی شب از مهمونی برگشتم خوابیده بود،این ینی اونم عصبی شده بود|:ما زن و شوهری هر وقت اعصابمون بهم میریزه میخوابیم(((:امروزم شیفته|:منم اصن اس ندادم|:البته یکمم تقصیر اون بود|:بانونوشت:امروز رفتم مهمونی خونه مریم ک مهمونی دیشبو بشوره و ببره(((: بعدم رفتیم سینما خوابیدیم(((: بعد سینما رفتیم ک بنده بلیط بگیرم،ینی ی کاری کردم کارستون((: اولش ک دیگه کم مونده بود اسم و فامیلمم یادم بره  و آخرش خانومه گفت کنفرانس ک نیست،هول نکن،گفتم بابا هول نکردم خوابم میاد،آخرشم ک بلیطا رو گرفتم و راه افتادم ک برم،از خانومه تشکر کردم و داشتم میومدم بیرون ک یهو خانومه گفت  خواهش میکنم البته قابلیم نداره،بنده هم گفتم خواهش میکنم و دوباره داشتم میرفتم بیرون ک یهو مریم گفت باااااااانو حساب نکردی((((((((((:بانونشت2:تا حالا کسی ب رابطه دوستیتون با دوست صمیمیتون حسادت کرده؟ب شکل خنده دار و بچه گانه ای،یکی از دوستامون ب رابطه من و مریم حسادت میکنه و امروز عملا این موضوع رو عنوان کرد،باور عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 201 تاريخ : چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت: 2:52

آخاهی:اینترنی یکی از مسخره ترین قسمتای زندگیه ی پزشکهمن:ناشکری نکن،خیلیا ب طو حسودیشون میشه،خیلیا دوست داشتن جای طو باشن،مثلا خود من خیلی بهط حسودیم میشهآخاهی:  برو بابا، هنو کشیک جراحی ندادی ک اینجوری میگیمن:جدی میگم،جز طو هیچکی تو دنیا یکی مثه منو نداره،برای همین بهط حسودی میکنن،همین خود من،انقققد بهط حسودیم میشه[=آخاهی:|:بانونوشت:بله،خودم میدونم اعتماد ب سقف دارم((((:بانونوشت2:درباره پست قبلیم،ی کاری کردم ک دیروز اومد و ب خاطر اخلاق قشنگ اون شبم،خودش ازم عذرخواهی کرد[[= عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 213 تاريخ : چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت: 2:52

صبح آخاهی رو بدرقه کردم و از زیر آینه و قرآن ردش کردم و با کاسه آب رفتم پائین و ب محض اینکه آب و ریختم پشت سرش دیدم صداش میاد ک بانو بانو پول برنداشتم،بعد منم وسط کوچه داد میزدم ک برنگردا،آب ریختم پشت سرط(((: همونجایی ک هستی بمون،خودم میرم براط میارم(:بدو بدو رفتم تو خونه و پول رو برداشتم و دلم آروم نگرفت،کاسه رو دوباره آب کردم و اومدم پائین و پول رو دادم و آب رو ریختم پشت سرش و برگشتم بالا(:هنو ی ربع نگذشته بود ک دوباره زنگ زد ک وااااای کارتمو یادم رفته دارم میام بگیرم،حالا تنها واکنش من این بود ک نیااااااای تو کوچه ها،جلو کوچه بمون براط میارم((((: بعد اونم هی میگفت بابا چی چی نیا،من جلو در خونه ام((:دوباره شال و کلاه کردم و قرآن و آب رو بردم پائین و دوباره از زیر قرآن ردش کردم و سه باره آبو ریختم پشت سرش و براش دعا خوندم و بالاخره با تکمیل شدن سه باره،راهی شد و رفت ب سلامتی(:خیلی ب رد کردن مسافر از زیر آینه و قرآن و ریختن آب پشت سرش اعتقاد دارم(:بانونوشت:تیتر=سپیده امیری عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 214 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33

انقد برای خونه خرید نکردم ک امشب وقتی رفتم خرید،قششششششنگ چشمه بازارو کور کردمو اومدم((:میخواستم برم سالاد الویه برای شام بخرم،بعد یادم بود دفه پیش ک مریم اومده بود اینجا،سالاد الویه رو با ی چیز سفیدی قاطی کردیم و خوردیم ک خیلی خوش مزه شده بود،هرچی فکر کردم ک اون چیز سفید چی بوده،چیزی ب جز سس مایونز یادم نیومد،البته همش خودمم متعجب بودماااا ولی بلاخره رفتم خریدم،،،بعد ک برگشتم مریم بهم گفت اون چیز سفید خامه بوده(((((:بعدش اینکه سس از این یه نفره ها گرفتم وقتی برگشتم خونه،فهمیدم دونه ای 1000 باهام حساب کرده و من اونجا تو مغازه فقط حس کردم خریدم گرونتر از حد نرمال شده،اومدم خونه تازه فهمیدم(((:بعدترش،ی دونه از این دوغ کیسه ایا هم گرفتم،اومدم خونه واسه خودم دوغ ریختم و خوردم بعد همش فک میکردم چقد طعمش بد شده و مزه اش ی جوریه،تازه چشمم خورد رو کیسه دیدم نوشته شیر(((((:کلا من خسته نباشم(((((: عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 192 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33

عاشق بارونم،عاشق صداش،عاشق خیس شدن زیرش،عاشق حتی همین آب راه افتادن تو خیابونا،عاشق هوای بارونیمخیلی خوبه،خدایاشکرت(:میخوایم هفته دیگه بریم دیدن بچه دوستمون ک تازه دنیا اومده،دلم میخواد همون دوست قبل حاملگی رو ببینم،همون دختر آرومی ک همیشه ی تصور قشنگ ازش داشتم،شاید این آخرین برخورد مستقیممون باشه،دلم میخواد همیشه تو ذهنم قشنگ بمونه(:آخاهی تو مسابقاتی ک رفته بودن،تیمشون حذف شده و فردا دارن برمیگردن((:خبر دارین ک فردا ولنتاینه دیگه?(((:حالا درسته ما ب این چیزا اعتقاد نداریم ولی خب اعتقاد پیدا میکنیم برای ی شب((((:بهش گفتم هرچی میخوای بهم بدی،بده بدم ب محک((:ریا نشه ی وقت(((:چ اشکال داره ایده های خوب رو بهم بگیم?خودمم این ایده رو از یکی دیگه دزدیدم،خدا خیرش بده((:فردا میخوام برای آخاهی ماکارونی درست کنم،میگه ماکارونی مخلوط(شکل دار و ساده باهم) رو دوست داره،کسی تا حالا اینجوری درست کرده?خوب میشه?(:فردا میرم سالاد فصل میخرم با ماکارونی بخوره،بخوریم((((:البته دروغ نشه،بیشتر واسه خودم میخرم،دوست میدارم آخه((:ب مامانم نگفتم آخاهی رفته برای مسابقات،هروقت پرسیده هی گفتم شیفته،الان مامانم انقد ا عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 212 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33

ی نفر تشنج کرد و فقط ی نفر دیگه ب جز خودم برای تماشا نرفت،هممممه رفتن (کلاس ما ک همه رفتن)و ما دو نفر نشستیم،بدون هماهنگی فقط ی عقیده مشترک بود ک شاید ی نفر نخواد تو لحظات بدش تماشاچی داشته باشه و وقتی نمیشه کاری کرد پس نباید رفتچقد باید بگذره و چند نفر رو باید دید تا یکی انققققد شبیهت پیدا بشه؟خداجونم شکرت(:بانونوشت:در راستای اتفاق بالا،یکی از دوستامون ک مثل همه برای تماشا رفته بود،برگشته پرو پرو میگه:واااای انقد همه دورشو شلوغ کرده بودن ک ترسیدبنده هم گفتم:خب نمیرفتیحالا نارحت شده از حرفم،حرف بدی زدم؟(:بانونوشت2:امیدوارم ی روز برسه ک با خروار خروار ادعامون،دست از این فرهنگای جهان سومی برداریم،هر کدوم از ما میتونست جای اون شخص باشه،فک نکنم کسی از تماشاچی داشتن برای نارحتیا و بدبیاریاش خوشش بیاد عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 192 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33

ی آخاهیم دارم ک تو جیبش ی دنیا لواشک فافا داره(((:

بعد هی یدونه یدونه اجی مجی میکنه و هی از جیبش لواشک در میاره و بهت میده(((:

و بعدشم رفته کلی گشته تا برای خانومش لواشک فافا پیدا کنه و از همه مدلش یدونه براش بخره((:

البته از همون دیروزم داریم مثل دو تا انسان غیر متمدن سر لواشکا دعوا میکنیم و  گیس و گیس کشی داریم((:

خداجونم شکرت(:

عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 197 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33

هدیه روز مادر و پدر رو خریدم((((:دو تا کیف پول چرم ،جفت همدیگه برای مامانم و مادرشوهرم خریدم(:ی ست کیف پول و جا کلیدی چرم هم برای آقای پدرم خریدم((:برای پدرشوهر چیزی نخریدم،هم همسری مخالف بود،هم خاطره خوشی از هدیه دادن ب شخص ایشون ندارم،ترجیح دادم از ی سوراخ دوبار گزیده نشم(:خریدام امروز رسیدن(((:سایت بامیلو عاااااالیه،پشتیبانیشون خییییییلی خوبه،ساعت 1 نصفه شب زنگ زدم ب پشتیبانیش،انققققققد خوب و مودب برخورد و راهنمایی کرد ک حد نداشت،کپ کرده بودم،خرید از دیجی کالا و بامیلو رو حتما امتحان کنید،پشیمون نمیشین((:کاش تو سایتش یا تلفنش ی جایی داشت ک بشه ازشون تشکر کرد،خیلی خوب بودن(:ی عکس تو ی پیجی بود از خونه پروین اعتصامی،خیلی شبیه نبود ولی حس و حالش دقیقا کپیه حس و حال خونه مامانیم بود،گذاشتمش زمینه تبلت،خیلی حس خوبی بهم میده،حتی بوی آشناش رو هم میتونم حس کنم((:عجیب اینکه آخاهیم وقتی دید عکسو،گفت اینجا خونه مامانیه?گفتم نه،خیلی شبیهه?،یکم نگاه کرد،گفت ن،ولی انگار اونجاس((:ی چیزی میخواستم بنویسم الان یادم رفت((:یادم اومد((:ب نظرم زندگی مشترک مثل ی مبارزه است،ی مبارزه عجیب و پیچیدهدیشب با آخ عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 202 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33

ی چیزی ک تازگیا تو وب مد شده،اینه ک،میان شروع می‌کنن از تخیالتشون مینویسن تا باز خورد خواننده ها رو ببینن،ک ببینن مثلاً چقد قدرت نوشتنشون بالاس

اگه اسمه حس بدی ک بعد فهمیدن این موضوع دارم،اگه اسمه اون نگرانیای واقعی ک برای ی مشت تخیلات داشتم،اگه اسم وقتی ک برای خوندنشون گذاشتم،اگه اسم اینا حق الناس باشه،من از حقم هیچوقت نمیگذرم

من ب این دنیا و آدماش علاقه دارم، کسی رو ک عمدا اعتمادمو از بین ببره نمیبخشم

عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 197 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33

امروز تو آسانسور دانشگاه جلوی چشای متعجب آبدارچی دانشگاه،بلند بلند با مریم دعوا کردم|:مریمم فقط بهم میگفت حساس شدی،موضوع مهمی نبود|:خودمم میدونم اشتباه کردم|:ولی مسئله اینجا بود ک اصن دلیل عصبانیتم فقط ی بخش کوچیکش ب خاطر خودم بودولی دلیل اصلیش این بود ک حس میکردم داره بهش توهین میشهی اخلاقی ک داره اینه ک همیشه جلو اطرافیان حتی وقتی حرفشون ناحقه و حق با خودشه،با شوخی و خنده کوتاه میاد و باعث میشه طرف مقابل پررو و متوقع هم بشهطفلی،حرفای مفت اون یکی رو ک تحمل کرد هیچی،تازه عصبانیت مسخره منم تحمل کرد و هیچی نگفتبهش گفتم نذار همه فک کنن تو فقط باید ناز بقیه رو بکشی و هواشونو داشته باشی،بذار بدونن تو هم نیاز داری ک بقیه هواتو داشته باشنازش ب خاطر دعوای امروزم باهاش عذرخواهی نکردم،دعواهای بدتر از اینم کردیم و کلا قهر و اینا تو کارمون نیست ولی فک کنم باید ازش عذرخواهی کنم+ب نظرم آدمایی ک حرفاشونو رک میزنن و هرچی دلشون میخواد صاف تو چشمات میگن و بعد تو اگه یک هزارم همین رفتار رو باهاشون بکنی،نارحت میشن،اصلا آدمای جالبی نیستن++باید ی برنامه درست و حسابی برا خودم بنویسم(:+++خیلی درهم و برهم نوشت عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 198 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33

از اول این ماه بخش داخلیه آخاهی شروع شده و سه شنبه کشیک بود و یهو نصف شبش بهم خبر داد ک فردا(چهارشنبه صبح) مورنینگ داره اونم با بد اخلااااااااق ترین اتند بیمارستاناز شانسش من قبلا از رو هاریسون کل اون مطلبو خلاصه کرده بودم و نوشته بودم،همه رو تو تلگرام نوشتم و براش فرستادم ولی بازم خودش تا صبح از استرس نخوابیده بود و هی از رو کتاب و اینترنت خونده بودبنده هم تصمیم گرفتم جهت دادن قوت قلب تشریف ببرم بیمارستانشون ولی مشکل اینجا بود ک خودم تا عید ی بیمارستان دیگم و اونجا باید صبحا حضور بزنم و از اونجایی ک هرررررروقت عجله داری باید همه کارا باهم پیش بیاداول صبح دیر از خواب بیدار شدم،بعد وسایلم پیدا نمی‌شد،کفشم پام نمیشد،تاکسی گیرم نیومد،ینی معجزه بود ک 8 و 5 دقیقه رسیدم بیمارستان و حضور زدم(((:بعد یهو معجزه شد و همونجوری ک سرگردون بودم ک چجوری خودمو برسونم ب اون بیمارستان،یهو یکی از بچه ها گفت ک میرسونم و تو 10 دقیقه با کلی شوماخر بازی بنده رو رسوند(((:بگذریم ک پشت تمام چراغ قرمزا موندیم و تازه ب ترافیک ی تصادفم خوردیم(((:خلاصه بدو بدو رفتم سالن مورنینگ و دیدم آخاهی و رزیدنت داخلی دارن جواب عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 186 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33

صبح داشتم تند تند حاضر میشدم برم بیمارستان،ک یهو از زیر لباسایی ک رو مبل ولو بود ی اتود افتاد رو زمین،قشنگ ی لحظه با دیدنش خشکم زد،برداشتم و گذاشتمش رو میز و بقیه کارامو تندی کردم و راه افتادم طرف بیمارستان ولی کل روز ذهنم درگیرش بود،ن اینکه بهش فکر کنم ولی هی میومد تو ذهنم و میرفتترم 3 بودیم ک اومد تو کلاس ما،ی ترم بالاتر ازمون بود ولی عقب افتاده بود و شد همکلاسیه ما،ی دختر فوق العاده آروم و ساکت،مثل ی نسیم آروم بود و بی صدا،انقد آروم بود ک خیلی وقتا حتی وقتی کنارت نشسته بود بازم حضورشو فراموش میکردی،اصن یادت میرفت ک هست،واقعا فراموش میکردیاون روزا ک اومد تو کلاس ما،منم تنها بودم،شاید برای همین بود ک خیلی زودتر از بقیه متوجه حضورش شدم(خیلی از بچه ها بعد از دوستیمون تازه متوجه حضورش شده بودن)،براش تو کلاس جا میگرفتم،اگه خبری میشد بهش خبر میدادم و ....،کم کم رابطمون بیشتر شد،دو کلمه هم باهم حرف میزدیم(:ی بار سرما خورده بود و بهش زنگ زدم،کلی برام درد و دل کرد و آخرش بهم گفت خیلی آروم شده،انقد از حرفش خوشحال شدم ک حد نداشت(:ی بار درباره ی مشکلی ک داشت باهم صحبت کردیم و سعی کردم راهنماییش عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 194 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33